معنی نخ ابریشم

حل جدول

نخ ابریشم

تیژ، تیج

تیژ

تیج

فارسی به انگلیسی

نخ‌ ابریشم‌

Floss, Spun Silk

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

فرهنگ فارسی هوشیار

نخ نخ

کم کم اندک: نفس ازجان چون دوزخ بینداخت زمستی جامه رانخ نخ بینداخت. (اسرارنامه عطار. چا. دکترگوهرین ص 175)


ابریشم

(اسم) ماده ای که کرم مخصوص (بنام کرم پیله) بشکل نخ بسیار باریک (بنام و بوسیله آن لانه ای بیضی شکل برای خود سازد رشته ای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند ابریسم بریشم حریر قز افریشم. یا ابریشم هفت رنگ. تارهای ابریشم است بهفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند. یا کرم ابریشم. کرم پیله کرم قز دود القز، تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند، مطلق سازهای زه دار، دستان ساز پرده ساز، درختی از دسته گل ابریشم ها جز ء تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگلهای شمال ایران موجود است گل ابریشم، شب خسب


نخ

تار ریسمان و ابریشم و غیره

فرهنگ عمید

نخ

رشتۀ باریک از پنبه، پشم، ابریشم، الیاف مصنوعی، و امثال آن‌ها،
واحد شمارش سیگار،
٣. [قدیمی] نوعی فرش لطیف،
[قدیمی] نوعی جامۀ حریر،
[قدیمی] نهال،
[قدیمی] صف: بجوشید لشکر چو مور‌وملخ / کشیدند از کوه تا کوه نخ (عنصری: ۳۵۳)،

لغت نامه دهخدا

ابریشم

ابریشم. [اَ ش َ] (اِ) خیط و رشته که از تارهای پیله کنند دوختن و بافتن را. ابریسم. بریشم. حریر. قز. افریشم: و از نشابور جامه های گوناگون خیزد و ابریشم و پنبه. (حدود العالم).
کمندی ز ابریشم و چرم شیر
یکی تیغ درخورد گرد دلیر.
فردوسی.
همچنان باشم ترا من که تو باشی مر مرا
گر همی دیبات باید جز که ابریشم متن.
ناصرخسرو.
|| تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند: وَتَر؛ ابریشم رباب و چنگ. (مقدمهالادب زمخشری). || مطلق سازهای زه دار:
سمن عارضان پیش خسرو بپای
به آواز ابریشم و بانگ نای...
فردوسی ؟
من غلام مطربم کابریشم خوش میزند.
حافظ؟
- ابریشم خام، خامه. دمقس.
|| دستان ِ ساز. پرده ٔ ساز:
سر فریاد نداریم پگاه است هنوز
یک دو ابریشم شایدکه فروتر گیرند.
سیدحسن غزنوی.
- ابریشم زدن، نواختن، زدن یکی از رود جامگان را.
- کرم ابریشم، کرم قز. کرم پیله. دودالقز.
و نیز گفته اند ابریشم نوعی از سازهای نواختنی است و بدین شعر تمثل کرده اند:
بَابریشم و عود وچنگ و طنبور
در بزم تو باد زهره مزدور.
و ظاهراً بر اساسی نیست.
- ابریشم مقرض، ابریشم که با مقراض سخت ریزه کرده و در معاجین آمیختندی فربهی و قوت و نیز رفع خفقان را.
- ابریشم هفت رنگ، تارهای ابریشم است به هفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند.
- مثل ابریشم، سخت باریک، چنانکه رشته ٔ طعام و رشته ٔ پالوده و مانند آن.


نخ

نخ. [ن ُخ خ] (ع اِ) مغز استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نخاخه. مخ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یقال:هذا من نخ قلبی، ای من صافیه. (از اقرب الموارد).

تعبیر خواب

ابریشم

ابریشم در خواب چون بیند، دلیل است بر منفعت. اگر زرد بود، دلیل بیماری بود، دیدن ابریشم پخته در خواب بهتر از خام بود. اگر بیند که ابریشم او ضایع شد، دلیل زیان بود. اگر ابریشم سفید بیند، دلیل است بر منفعت و دیدن جامه ابریشم به خواب، مردان را دلیل کراهت بود و زان را نیکو. - محمد بن سیرین

فرهنگ معین

نخ

رشته، رشته باریک از پنبه، ابریشم و مانند آن، صف. [خوانش: (نَ) [په.] (اِ.)]

معادل ابجد

نخ ابریشم

1203

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری